نیسان فرانتیر پرو-4 ایکس به جاده موهاوی میپردازد: در طول تاریخ
حفاظت ملی MOJAVE، کالیفرنیا – باران قبل از اینکه من بخوابم شروع شد و هنوز هشت ساعت بعد از آن تسلیم نشده بود. این مشکل در طول شب زیاد نبود. صدای برخورد هر قطره به چادر مگس بارانی پلی استر بیشتر صدای پس زمینه را غرق کرده بود و به خوابم کمک کرد. حالا که صبح شده بود، مجبور شدم چادرم را پشت سر بگذارم، سوار یک نیسان فرانتیر پرو-4 ایکس شوم و در جاده موهاوی ادامه دهم.
بیشتر جاده موهاو در محوطه حفاظتشده ملی موهاوه محافظت میشود، اما همیشه اینطور نبود. قبل از تصویب قانون حفاظت از صحرای کالیفرنیا در اکتبر 1994، همان قانونی که هر دو پارک ملی جاشوا تری و دره مرگ را ایجاد کرد، جاده موهاوی در معرض تخریب و توسعه و همراه با آن تاریخ این بخش از آمریکا بود.
کمی بیش از 30 سال قبل، در سال 1962، یک جوان محافظه کار به نام دنیس کاسبییر کار میدانی را در جاده موهاوی آغاز کرد. به قول او «جاده» یک جاده واگن اولیه و مهم شرق به غرب است (که) از این کشور می گذشت و پیش از آن مسیر تجارت باستانی هندی موهاوی بود… که از زمان جاده واگن تغییر چندانی نکرده بود. در اوایل دهه 1880 از کار افتاد. در اواسط دهه 1980، او چندین کتاب در مورد اهمیت تاریخی جاده منتشر کرد و یک تلاش حفاظتی را آغاز کرد که تا پایان عمر او ادامه داشت. یکی از این کتاب ها مسئول این سفر بود.
در سال 1983، Casebier گروهی از کارمندان نیسان، یک عکاس و تعدادی از روزنامه نگاران را از رسانه های آشنا در امتداد جاده 130 مایلی در سال 1983 راهنمایی کرد. 5 وانت نیسان 720. هر کامیون مجهز به رادیوهای CB بود که با صدای کازبییر در حال سخنرانی در مسیر خود بودند و در طول تاریخ رانندگی می کردند.
با همان روحیه ای بود که 40 سال بعد در این سفر بودیم، هرچند که بیش از چند چیز تغییر کرده بود. صدای رادیو صدای کازبیر نبود که در سال 2021 در سن 86 سالگی درگذشت، بلکه صدای شان هولمن، مدیر انجمن میراث فرهنگی و بیابان موهاوی بود. و به جای 720 های دو در، ما به راحتی در آخرین نسل Frontier Pro-4X که سال گذشته معرفی شد، نشسته بودیم. به طور خاص، آنها وسایل نقلیه پیش تولیدی بودند که نیسان PR توانست قبل از اینکه به ناچار به پایان شکسته خود برسند، برای مدتی طولانیتر ذخیره کند.
سفر ما دو ساعت در جنوب لاس وگاس، در شرقی ترین نقطه جاده، تقاطع بیل، در امتداد سواحل رودخانه کلرادو در ارتفاع تقریباً 500 فوتی آغاز شد. زمستان مرطوب تاریخی کالیفرنیا قسمتی از رودخانه را که معمولاً به آرامی حرکت میکند و باریک است به گذرگاهی به ارتفاع 500 فوت تبدیل کرده بود. اتفاقاً یکی از آخرین بارهایی که در این بخش از کشور بارندگی داشت 40 سال پیش بود که اولین گروه خبرنگاران و کامیونهای نیسان در جاده خیس کویری راندند.
پس از چند لحظه برای گرفتن عکس، دستگیره جعبه انتقال را روی 4 Hi چرخاندیم، سنگفرش را بیرون کشیدیم و به شن و ماسه برخورد کردیم و به سمت اولین ایستگاه خود حرکت کردیم: فورت پیوت.
اولین چیزی که در مورد جاده موهاوی متوجه شدم این بود که چقدر خالی بود. گاهی اوقات مسیر از یک بزرگراه آسفالت شده عبور می کند، اما به جز آن بخش ها، ما به سختی کسی را می دیدیم. این یک طوفان کامل از آب و هوای نه چندان عالی و این واقعیت بود که ما در وسط هفته سفر خود را انجام می دادیم. فقط کوه ها و گروهی از مرزهای محکوم به فنا. حتی لاکپشتهای جعبهای و گوسفند شاخدار که این منطقه با آنها شناخته میشود، در هیچ کجا یافت نشد.
با نزدیک شدن به محدوده پیوت، در 10 مایل اول مسیر، 2000 فوت عمودی افزایش می دهید، که وقتی روی صندلی های گرمکن یک وسیله نقلیه مدرن نشسته اید، چیزی نیست. اما Casebier، قبل از اینکه بفهمد بهترین راه برای دیدن جاده، چهارچرخ کردن آن است، تمام 133 مایل آن را در هشت روز، به طور میانگین 17 مایل در روز، طی کرد. او نوشت: «12 مایل در روز کافی است. من با سفرهای طولانی در کوهستان غریبه نیستم، اما حداقل کوه های کلرادو درخت دارند و در نتیجه سایه دارند. هفده مایل در روز روی شن و ماسه در آفتاب نابخشوده به نظر بی رحمانه می آید.
همانطور که از ارتفاع بالاتر می رفتیم، بوته ها به زودی جای خود را به علف های صحرایی، گلابی خاردار، کولا و یوکا دادند که نام پارک ملی مجاور را به نام درخت جاشوا داده است. تا آنجا که چالشهای آفرود پیش میرود، خود جاده تا این نقطه عمدتاً غیرقابل توجه بود. گاهی اوقات زمانی که ما با سرعت خوب در حال کار کردن با ماشین بودیم صدای تق تق می شنوید، اما ماسه و سنگ های فشرده شده ای که با آن روبرو می شدیم چیزی برای مرزبانی نگران کننده نبود. موتور 3.8 لیتری V6 پس از خروج از پیادهرو در پسزمینه محو شد، 310 اسب بخار قدرت و 281 پوند فوت گشتاور برای رانندگی آهستهای که انجام میدادیم بیش از اندازه کافی بود.
اولین کمپینگ ما، اگر بتوانید مکانی با آب جاری، برق و (تا حدودی لکه دار) وای فای را محل کمپینگ بنامید، بیرون از پله های MDHCA در گافز، کالیفرنیا قرار داشت. همانطور که به سمت شهر می رفتیم، که در امتداد مسیر تاریخی 66 قرار دارد. تابلوی خوشامدگویی نشان میدهد که جمعیت محلی 23 نفر است. پس از رانندگی کمتر از یک مایل تا محل کمپینگ ما، شروع به تعجب کردم که آیا 23 بیش از حد تخمین زده میشود.
پس از گشت و گذار در مدرسه گافز که اکنون به عنوان موزه و مقر MDHCA عمل می کند، یک شام مجلل خوردیم و دور آتش نشستیم تا اینکه ابرهای بارانی تهدید کردند و تصمیم گرفتم آن را یک شب بنامم. داخل چادرم خزیدم، چند لایه انداختم و به ساعتم نگاه کردم. کمی بعد از ساعت 9 شب. سعی کردم برای اولین بار نحوه استفاده از لحاف خواب را بیابم (بهتر است در تاریکی تلاش نکنم) و همانطور که چشمانم را بسته بودم آخرین چیزی که می توانستم بشنوم این بود که باران قبل از سقوط به مگس چادرم برخورد کرد. خواب.
به لطف صدای متمایز، کم و فوقالعاده بلند قطاری که از روبرو میآید، به هر کسی که در این ساعت از شب در مسیر 66 رانندگی میکند هشدار میدهد که دیگر بیدار شده بودم، فقط چند دقیقه بیرون بودم. کاهش سرعت. هنگام رانندگی از روی ریل به ما گفته شد: “به طور متوسط 65 قطار در روز از طریق Goffs حرکت می کنند.” بیش از تعداد کمی از آنها در شب بودند.
با وجود قطارهای متعدد، خوشبختانه خواب آرامی در شب دارم و پس از بارگیری کامیون، دوباره بیرون می رویم، تک فایل. در کمتر از نیم ساعت به جاده برگشتیم.
پرتوهای صبحگاهی از میان ابرهای بارانی فرو میروند و درختان جاشوا را در دو طرف مسیر روشن میکنند که انگار از روی طراحی بوده است. گاهی اوقات سرعت ما به 25 مایل در ساعت میرسد، اما سنگها و آبریزشها سرعت ما را کاهش میدهند. به عنوان کامیون میانی در بسته، ما در مورد هرگونه سنگ بزرگ یا شسته شدن هشدار داده بودیم، چه از طریق رادیو و چه از طریق صدای زنگ صفحه های لغزنده جلوی ما. بیش از چند بار با کاروانی که جلوتر از ما بود و بقیه کامیونها پشت سر خود را دور از دید دیدیم، اما جاده موهاوی اغلب از هم جدا نمیشود، بنابراین رسیدن به آن آسان است.
تا اواسط صبح، ابرهای بارانی جای خود را به آسمانی داده بودند که روشنتر و روشنتر میشد، اما همانطور که با کوههای نیویورک به سمت شمال و کوههای پراویدنس به سمت غرب ادامه میدادیم، خطر باران دوباره ظاهر شد.
کازبیه درباره توقف کاروان در مارل اسپرینگز نوشت: «زمانبندی ما طوری بود که باید عجله میکردیم. از این نظر در 40 سال گذشته تغییر چندانی نکرده است. در حالی که گروه روزنامهنگاران ما با سرعت تقریباً نصف سرعت یک گروه معمولی آفرود حرکت میکردند، ما بهطور قابلتوجهی سرعت را افزایش دادیم زیرا خطر بارشهای سیل آسا در حال ظهور بود. قابل درک بود، اگر کمی ناامید کننده. در حال حاضر روی شنهای نرم نزدیک ویلو واش رانندگی میکردیم.
در سمت راست ما منظرهای تماشایی بود: یک دیوار 10 فوتی از سنگهای آتشفشانی سیاه ما را در یک طرف محصور کرده بود، بقایای فورانهایی که هزاران سال پیش روی دادهاند. فراتر از دیواری که تا ارتفاع تقریباً 6000 فوتی بالا می رفت، گنبد خفته Cima قرار داشت. در این مرحله من سوار تفنگ ساچمه ای بودم و مسلماً فراموش کردم که چرا واقعاً اینجا هستیم: آزمایش قابلیت های جدیدترین کامیون سایز متوسط نیسان و یادگیری در مورد تاریخچه جاده. در عوض، ذهن من به این فکر افتاد که این منطقه هزاران، حتی میلیونها سال پیش چگونه بوده است. در چنین مکان بزرگی که برای مدت طولانی وجود داشته است، به راحتی می توان احساس بی اهمیتی کرد، زیرا دقیقاً همان چیزی بود که ما بودیم.
همانطور که ما به سمت گذرگاه رودخانه و آخرین کمپینگمان در سفر در آفتون کانیون رعد و برق میزدیم، آسمان رعد و برق برگشت، رعد و برقهایی که مایلها جلوتر در آسمان میتابیدند. باران خیلی عقب نبود، بارندگی جاده موهاوی را از طریق بستر دریاچه خشک دریاچه سودا بسته بود. برای اولین بار آن روز، دستگیره را به حالت دو چرخ متحرک چرخاندیم، روی پیادهروی خشک پریدیم و به سمت بیکر حرکت کردیم.
در پایان روز، آسمان صاف شد، همچنین ترس من مبنی بر اینکه ممکن است سفر به دلیل باران کوتاه شود. همانطور که ما روی سنگفرش به سمت دره آفتون راندیم، نمیتوانستم ناامیدی خود را از اینکه نمیتوانیم عبور از رودخانه را انجام دهیم، پنهان کنم. در طول یک فصل خشک، رودخانه با عمق 2 فوت چالش متوسطی را ایجاد کرد. بعد از طوفانی که در این چند روز تجربه کردیم، ناگفته نماند که آب و هوای نامتعارفی که امسال منطقه به خود دیده است، چه کسی می دانست که گذرگاه چقدر عمیق خواهد بود.
بعد از اینکه وسایلمان را در کمپینگ مربوطه به زمین انداختیم، چند نفر از ما سوار کامیون شدیم تا ببینیم چه چیزی را گم کرده ایم. پس از گذشتن از پل راه آهن، به بخش رودخانه رسیدیم، منطقه ای بدون جریان و راکد که آب را در خود جای داده بود که بیشتر شبیه یوهو بود تا کلرادوی قدرتمندی که سفر خود را از آنجا شروع کردیم. در سطح، پشهها در اطراف وزوز میکردند، که توسط علفهای بلند دو طرف از باد محافظت میشد.
به پایین جاده نگاه کردم تا راهنمایمان شان را ببینم که به سمت ما می رود. او قبل از عبور از آن طرف بانک، لحظه ای مکث کرد و همانطور که می رفت آب را مخلوط می کرد. با خیال راحت در ساحل دیگر چرخید و به همان سمت برگشت. رودخانه رد شده بود.
اگر به دنبال داستانی در مورد گیر افتادن کامیون یا مشکل در عبور از موانع هستید، این نیست (اگر به دنبال بررسی جامع نیسان فرانتیر، می توانید آن را در اینجا بیابید). ما فقط یک بار کامیون ها را در 4 لو گذاشته بودیم. یک فرود شنی در اواسط صبح در روز دوم که فقط در صورتی میتوانست سرگرمکنندهتر شود، اگر دور میچرخیدیم، از آن بالا میرفتیم و دوباره به پایین میرفتیم. به غیر از این، تمام راه 4 سلام بود تا اینکه به سنگفرش رسیدیم. گفتنی است، به لطف آب و هوا، ما کل جاده موهاوی را طی نکردیم، چیزی که باید در لیست سطل هر زمین نشین باشد.
فقط یکی از کامیونهای سال 1983 که توانایی بسیار کمتری داشتند، در آن روز گیر کرد و باید بیرون کشیده میشد، بنابراین جای تعجب نیست که Frontier Pro-4X باعث شد این سفر آسان به نظر برسد. برای شروع فرود، چیزی بیشتر از تجربه خارج از جاده، یک وسیله نقلیه 4×4، یک چادر، یک کیسه خواب، مقداری غذا و آب لازم نیست. مهم این است که به آنجا برویم. بدون تلفن همراه، بدون ایمیل، و تنها با محیطی که میتوانید روی آن تمرکز کنید، به شما فرصت میدهد تا فکر کنید و تنظیم مجدد کنید. یا حداقل، یک تن از آن لذت ببرید.
ویدیو مرتبط: