بیو گرافی ماشین ها

1965 پروژه جهنم ایمپالا ، قسمت 10: قاشق های هود فیات ، روبان بی پایان آسفالت

هفته گذشته ، ایمپالا با اصلاحات بیشتر در سال 1992 افزایش یافت و در کیلومترشمار بیوک خود چند رقم چرخید. در اواخر سال 92 ، وقتی بیل کلینتون ال کامینوی خود را که با Astroturf تقویت شده بود آماده می کرد و به کاخ سفید می رفت و روزها کوتاهتر می شد ، تصمیم گرفتم فرار خود را از تهدید آینده شغلی آکادمیک با فریب کلاه Impala با برخی از آنها جشن بگیرم. قاشق های فیات X1/9 … و بازگشت به Interstate 5 ، جایی که من متعلق به آن بودم.
ماشین در حال حاضر همانطور که در آن زمان تصور می کردم شروع به کار کرد ، با استفاده تصادفی از رنگ آغازگر ، اثرات چرب و خاک جاده به پایان مناسب می رسید ، اما من احساس کردم که در این مورد کمی کوتاه می آید jacked-up-street-racer بخشی از تصویر آن. من از خودم پرسیدم که بیل کلینتون جوان در سال 1965 با مثلاً یک ضرب و شتم اولدس سوپر چه می کرد تا خانم های جوان را از خیالات تب دار آرکانزاس تحت تأثیر قرار دهد. پاسخ بلافاصله آمد: قاشق هود!
من در مورد رفتن با یکی از بهترین اسکوپ های فایبرگلاس JC Whitney فکر کردم ، اما ندیدم که واقعاً مناسب Impala باشد. تصمیم گرفتم چیزی که من به آن احتیاج داشتم ، یک جفت قاشق چای خوری بود ، چیزی که می توانست بدون هیچ زحمتی روی سطح صاف سوار شود. نسل اول تویوتا MR2 دارای اسکوپهای ورودی هوای مربعی بسیار جالبی بود ، اما Pick Your Part تویوتاهای 8 ساله زیادی در سال 1992. در حیاط نداشت. انتخاب واضح بود: فیات X1/9!
X1/9 یک مکان معمول در حصارهای سلف سرویس کالیفرنیا در اوایل دهه 1990 بود. فیات کوچک موتور وسط (و بعداً برتون) در اواخر دوران مالزی بسیار محبوب بود. قاشق های پلاستیکی کناری (که اگر درست به خاطر بیاورم ، برای ورودی هوای کاربراتور و خنک کننده محفظه موتور استفاده می شد) با استفاده از دو پیچ نصب شده بود و هر قطعه حدود 15 ثانیه طول می کشید تا از یک نمونه آشغال خارج شود. هر کدام پنج دلار از El Pulpo.
چند دقیقه کار با Sawzall مجهز به تیغه برش ، دو سوراخ ذوزنقه ای در کاپوت ، چند پیچ ​​در هر قاشق ، و من اسکوپ های هود داشتم که ظاهر مبهمی از GTO-64 در آنها داشت. ای کاش عکسهای بهتری از نصب داشتم ، اما یکی با عکسهایی که در دست دارد کار می کند.
قاشق ها از این نظر که کاربردی نداشتند ، مسدود شده بودند ، اما به سادگی هوا را به سمت پایین ، داخل محفظه موتور هدایت می کردند. من در مورد تنظیم یک ورودی هوای سرد برای کاربراتور ، که توسط شلنگ خشک کن به قاشق تغذیه می شود ، فکر کردم ، اما قاشق ها دارای خروجی مربع شکل بودند و من نمی توانم راهی آسان برای هدایت شیلنگ ها پیدا کنم تا آنها به اندازه کافی شل شوند. اجازه می دهد تا کاپوت باز شود. به هر حال ، آنها ظاهر خوبی داشتند ؛ در اینجا نمایی از پشت اسکوپ ها از صندلی راننده ، در حالی که در پارکینگ ایستگاه بارت Fruitvale در شرق اوکلند غرش می کنید ، مشاهده می کنید.
در اوایل سال 1993 ، من در اوکلند شرقی ، نزدیک تقاطع سمیناریا و مک آرتور زندگی می کردم. این بدان معناست که من زمان زیادی را برای رانندگی به سمت حوزه علمیه از آزادراه نیمیتز گذراندم و در این مدت چندین عکس از خیابان حوزه علمیه را از پنجره ایمپالا بیرون گرفتم. در اینجا تصویر این عکس از حوزه علمیه در نزدیکی Foothill امروز چگونه است.
چهره دلقک دیوانه در این فروشگاه آب نبات با تخته بلند در حوزه علمیه ، کابوس بود.
من که در جزیره ای درست در ساحل اوکلند بزرگ شده بودم ، در خانه جک لندن و گرترود اشتاین بسیار راحت زندگی می کردم. متأسفانه ، اوایل دهه 1990 بهترین زمان برای زندگی در نزدیکی حوزه علمیه و مک آرتور نبود. نبردهای مسلحانه بر سر چمن اصلی خرید و فروش ، بر اساس آنچه شبانه به نظر می رسید ، در چند بلوک از خانه شلوغ شلوغی که اجاره می کردم ، آغاز شد. ابتدا صدای فریاد های زیادی را می شنیدید ، به دنبال آن یک یا دو تیراندازی تنها ، و چند دقیقه بعد از آن ده ها نفر از رزمندگان گلوله ها را می پاشیدند ، به دنبال آن لاستیک های جیغ می کشیدند … و بعد ، خیلی بعد ، آژیرهای آمبولانس.
Impala برای این محیط کاملاً آخرالزمانی به نظر می رسید و به نظر می رسید که احترام را در هود ایجاد می کند. به غیر از یک کودک گاه و بیگاه فریاد می زند “هوتی! هوپتی! ” هنگام رانندگی ، هیچکس در اوکلند شرقی متوجه ماشین من نشد.
اکثر دوستان من در منطقه خلیج در آن زمان در محله های تقریباً خشن در ساحل سان فرانسیسکو زندگی می کردند ، و معلوم شد که Impala برای بالا رفتن از تپه های تند SF و فشردن در فضاهای تنگ پارکینگ بسیار تحسین برانگیز است. شاید به این دلیل که تعداد زیادی شورولت بزرگ در دهه 60 به بخش های پلیس و شرکت های تاکسی فروخته شد ، GM خودرو را با شعاع چرخش بسیار محکم طراحی کرد. انبوهی از سارقان سانفرانسیسکو با شکستن پنجره ها ، دستکش و دستگیره ها از اتومبیل من دور می ماندند و شب ها را در Lower Haight یا Western Addition پارک می کردند. به طرز عجیبی ، سدان 28 ساله من با بودجه محدود ، راننده ای بسیار کاربردی برای راننده های نسل X بود (البته اگر قیمت گاز در آن زمان بالاتر بود ، البته ، به این خوبی کار نمی کرد) برای من).
زندگی در آن زمان بسیار خوب بود ؛ من ماشین خوبی داشتم ، راهی پیدا کرده بودم که مشاغل دفتری را از رانندگی من دور کند هم دیوانه ، و مجموعه ای از هم خانه ها را پیدا کرده بودم که هر چند ساعت یکبار احساس قتل نمی کردند. در اینجا عکسی از مهمانی اوایل سال 1993 که برگزار کردیم ، با موضوع “شخصیت های بی اعتبار” برای شرکت کنندگان وجود دارد. این من در سمت چپ هستم ، لباس فروشنده متدی لودی پوشیده ام. لباسهای دیگر از چپ به راست بودند (اگر حافظه من اینطور نباشد هم پس از 18 سال محو شد): یک راننده املاک کج از شهر اوکلاهما ، یک اپراتور طرح پونزی از پیتسبورگ ، یک بازماندگان ارلیمارت که چشم های رقیبش را در پارکینگ Dairy Queen خراشیده بود و یک نوار Talahassee مالک باشگاه
از آنجایی که من در محله های ناهموار و مملو از رانندگان دارای 800 قدیم انگلیسی Olde در بیوک الکترا که از نظر مکانیکی با چالش روبرو بود ، بسیار رانندگی می کردم ، کاملاً از پایان استتار شهری که به سختی می توان دید ماشینم آگاه شدم. با تصور اینکه راننده کرایسلر نیوپورت با چشمانی تیره و تیز استخوان شده است ، تصمیم گرفتم روح رالف نادر را هدایت کنم و چراغ های نشانگر جانبی و علائم راهنمای چرخان جلو را روی خودرو نصب کنم. من چند چراغ از زیرمجموعه های ژاپنی برداشتم و آنها را در Impala خاموش کردم. من معتقدم که این چراغ نشانگر-که در اینجا به عنوان چراغ راهنما استفاده می شود ، بالای چراغ جلو نصب شده است-از اوایل دهه 70 Datsun 1200 آمده است.
برای قسمت های عقب ، از چراغ های کوچک مربع مربوط به اواخر دهه 1960 تویوتا کرونا استفاده کردم. یک سدان Corona 69 ، اولین ماشین من بود و من هرگز آن چراغ های نشانگر مسخره را فراموش نکردم.
خواهرم چند هفته به چین رفت و این آیکون منگوله دار مائو تسه تونگ را برایم آورد. مائو جوان در یک طرف ، پیر مائو در طرف دیگر. به نظر می رسید فقط تزئین ماشین من باشد.
البته ، همیشه این احتمال وجود داشت که برخی از بازماندگان عصبانی سه سال وحشتناک با دیدن نماد مائو منفجر شوند ، اما این اتفاق نیفتاد.
به همین ترتیب ، هیچ متعصب متعصب ریچارد نیکسون هرگز با دیدن زیور آلات هود تریکی دیک من را ندید (در قسمت بعدی ، خواهیم دید که چه اتفاقی افتاد وقتی که من روز بعد از مرگ نیکسون ، ایمپالا با تزئین نیکسون را به محل تولدش رساندم) به
رانندگی با Impala به مشاغل موقت و مهمانی های طنزآمیز نسل X جالب بود ، اما جاده باز جایی بود که ماشین در آنجا بود واقعا تعلق داشت
حتی اگر اکثر مردم تا اوایل دهه 1990 به سی دی هایی برای موسیقی داخل ماشین رفته بودند ، مجموعه آهنگ های من در آن زمان همه روی کاست بود. The Beastie Boys ‘ سر خود را بررسی کنید در سال 1993 برای من چرخش بسیار سنگینی داشت ، و چندین نوار ترکیبی که در این مدت ایجاد کردم. در اینجا انحراف طولانی من در مورد این موضوع است.
حتی اگر چند سال قبل از شهرستان اورنج خارج شده بودم تا به وطنم در 430 مایلی شمال بازگردم ، همچنان به دیدار دوستان پشت پرده نارنجی برمی گشتم. در طول 1992-1993 ، به ندرت پیش آمد که بیش از دو ماه بین سفرهای ایمپالا به سمت I-5 بگذرد.
عمدتا من خودم می رفتم ، اما وقتی در حال استفاده از انواع نسل X کم کار هستید ، همیشه تعدادی از همراهان مسافرتی با کیفیت دارید. بله ، این برچسب لیست کرایه تاکسی در پنجره عقب است. من هیچ خاطره ای ندارم که از کجا آمده است.
بدون تهویه مطبوع در خودرو ، بهترین زمان برای رانندگی از طریق دره مرکزی در تابستان اواخر شب است.
چند خودرو امروزه برای راننده و دو سرنشین خوابیده در صندلی جلو فضا دارند؟ فکر می کنم زمان آن رسیده است که خودروسازان فضای داخلی خودروهای خود را از بین ببرند!
اولین آبجو بعد از یک رانندگی تمام شب همیشه مورد استقبال قرار می گیرد ، اگرچه تنها فقر شدید می تواند یک 40 سگ از شاه کبرا را انتخاب خوبی به نظر برساند. لرزیدن.
وقتی تیپ Impala به سانتا آنا راه پیدا کرد ، کل تیپ متلاشیان تختخواب شو روی نیمکت شرکت می کردند. در اینجا یک استاد آینده آیوی لیگ در حال فکر کردن در مورد آینده ای نزولی در روزهای دفتری و عصرهای کینگ کبرا است … و با توجه به شرایط اقتصادی فعلی ما ، ممکن است امروز به بشکه آینده ای مشابه نگاه کند.
ما از مجسمه فولادی من با عنوان “مرد الکتریکی” (که پس از خروج من از UCI توسط هنرمند لارس اسرائلسون) در باغ مجسمه سازی ایروین میدوز وست بزرگ شده بود دیدن کردیم.
من روی چه چیزی ایستاده ام؟
این بلوک اصلی Impala 283 است ، که اکنون به عنوان بالاست برای جلوگیری از واژگون شدن Man Electric استفاده می شود. متأسفانه ، پسران برادر UCI مست در سالهای بعد به بالا رفتن از مجسمه ادامه دادند و مقامات دانشگاهی که از شکایت شکایت می کردند مجبور شدند آن را خراب کرده و کنار بگذارند.
پس از یکی دو روز به سمت جنوب ، وقت آن است که وسایل را جمع کرده و پوزه ایمپالا را به سمت شمال نشان دهید.
درختان نخل و دود.
و در نمای نزدیک تر ، بیلبوردی که در حال اجرا شدن Pontiac Grand Am در سال 93 است.
خداحافظ ، سرزمین تاکوهای عالی کشیش و حصارهایی بزرگتر از دیزنی لند!
پل هوایی Glendale Boulevard over I-5 در لس آنجلس ، پل هوایی مورد علاقه من در تمام دوران ، در تمام جهان است.
اما واقعی تجربه I-5 زمانی شروع می شود که از Grapevine خارج شده و وارد دره مرکزی شوید. سپس تماشا می کنید که با گذر از مزارع پنبه و باغ های بادام تعداد مایل ها تا سان فرانسیسکو کوچکتر می شود.
همانطور که Tower of Power می گوید ، بازگشت به اوکلند. مورد بعدی: قرار گرفتن در لیست دشمنان پس از مرگ نیکسون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *