بیو گرافی ماشین ها

زندگی نامه: خانواده کارما – حقیقت درباره اتومبیل ها

این گاراژ 45 سال خاطرات خودرویی را در خود جای داده است. همانطور که خانه ای که به آن متصل است. از خاطرات و داستان‌هایی که در خانه پدر و مادرم در تاوسون دور هم جمع می‌شوند، از خاطرات و داستان‌هایی که قبیله Niedermeyer در حال اشتراک‌گذاری، احیاء و جمع‌آوری می‌شوند، چشم پوشی می‌کنم. اما بیایید نگاهی گذرا به خودروهایی بیندازیم که از سال 1965 در اینجا زندگی می‌کنند. مانند خانواده‌ها، این خودرو ترکیبی از خوب، بد و زشت است (همانطور که سرنشینان فعلی خیلی واضح هستند).

از آنجایی که هیچ اسکنر در خانه وجود ندارد، متأسفانه نمی‌توانم تصاویری از ماشین‌های واقعی به اشتراک بگذارم، بنابراین اینها همه پایه هستند.

دوج کورونت 440 واگن هشت نفره 1965 جایگزین فورد فیرلین 1962 در جدیدترین CC شد. با توجه به اینکه این اولین ماشینی بود که سوار شدم، تا کنون بیشترین خاطرات را برای من نگه می دارد. یک روز وقتی پانزده ساله بودم، پدر و مادرم برای یک روز در ماشین پدرم رفته بودند، بنابراین من فقط کلیدها را برداشتم، به سمت گاراژ رفتم، سوار شدم و آن را به داخل جاده بیرون آوردم، همانطور که تقریباً هر شنبه انجام داده بودم. بشورش. اما این بار من فقط از طریق محله به سمت خیابان چارلز ادامه دادم، و وقتی به کمربندی رسیدم، به سمت خروجی پیچیدم و وارد بزرگراه شلوغ شدم.

تنها مشکلی که داشتم این بود که باید با لرزش عصبی پایم مبارزه می‌کردم، زیرا به ۶۵ یا بیشتر رسیدم. اما بعد از چند مایل صاف شد. پس از گذراندن تابستان‌های زیادی در حال رانندگی با تراکتورهای قدیمی در مزارع آیووا، از اینکه فرمان برقی Dodge چقدر مرده و فاقد بازخورد/لگد است تعجب کردم. به واقعیت موپار PS خوش آمدید.

من فوراً به رانندگی معتاد شدم و شما می توانید همه چیز در مورد سوء استفاده های من را اینجا و اینجا بخوانید. به ناچار به گلگیر خم شد (تقصیر من نیست)، اما این کار سوء استفاده های من را آشکار کرد و مجوز من را تقریباً دو سال به تعویق انداخت. نتیجه این بود که دوره رانندگی غیرقانونی من و خلاقیت من در یافتن ماشین هایی که می توانم آن را انجام دهم طولانی شد.

دوج دارای موتور قدیمی 318 V8 پلی کره ای با 230 اسب بخار قدرت و تورکفلایت بود. این یک چالش واقعی بود که آن را حتی یک اشاره لاستیک بسوزاند. و به همان اندازه که من دوست دارم اسطوره Mopars را بهتر از حد متوسط ​​​​کار کند، Mom’s Coronet مانند یک خوک رفتار می کند. به طرز بدنامی هدایت می شد و راه خود را در زندگی شخم می زد. رانندگی کوچکترین سرگرم کننده نبود. من آن را صرفاً از سر ناچاری برای تغذیه عادتم راندم.

در سمت راست کرونت، در سمت پدرم، یک اوپل کادت 1965 سبز روشن زندگی می کرد. این یک بازدیدکننده نسبتاً کوتاه مدت بود و فقط سه سال ماند. و تنها ماشینی از همه آنهاست که من هرگز سوارش نکردم، اوپل قبل از شروع حرفه رانندگی ام را ترک کرده بود.

این یک بمب وزوز کوچک و بسیار کوچک بود. رقیب کلیدی اوپل برای فولکس‌واگن بیتل یک وزن مگس بود که دویست پوند کمتر از یک بیتل یا فقط 1500 پوند وزن داشت. و هرگز اجازه نمی دهد آن را فراموش کنید. بالای درها نور روز را در حدود هفتاد نشان می‌دادند و با سرعت پایین توسط ناحیه فشار منفی به بیرون مکیده می‌شدند. اما با چهار موتور 993 سی سی نسبتاً شاد که 40 اسب بخار قدرت تولید می کند، به راحتی می تواند از بیتل های همه جا پیشی بگیرد. این چیزی است که برادر بزرگترم در چندین مسابقه درگ استاپ لایت به من ثابت کرد.

از هر نظر، کادت نقطه مقابل دوج بود: در تمام کنترل‌هایش فوق مستقیم بود و می‌توانست انواع مانورهای جالب را با شاسی RWD متعادل خود انجام دهد. بیشتر شبیه پوشیدن ماشین بود تا رانندگی با آن. و سخت سواری و سر و صدای آن بیشتر شبیه به یک اسباب بازی یا نسخه سدان آستین هیلی اسپرایت بود.

پس از سه سال رفت و آمد پدرم و سوء استفاده‌های برادرم، یک دارت قهوه‌ای رقیق‌آلود مانند این، جایگزین اوپل شکننده شد. این مدل کوچک 170 شیب شش، سه روی درخت و فرمان و ترمز دستی داشت. به شهرت خود ادامه داد و سالها خدمتگزار وفادار بود. دارت‌های بیشتری به زودی به CC می‌آیند، اما اجازه دهید فقط این را بگویم: اگر این ماشین با یک چوب چهار سرعته می‌آمد و فرمان کمی سریع‌تر می‌شد، یک بمب‌افکن کاملاً مؤثر در عقب‌جاده بود. با وزن بسیار کمی در قسمت جلو (مزاحم اکثر خودروهای قدیمی آمریکایی)، به طرز شگفت آوری خوب عمل کرد، کاملاً برخلاف واگن بزرگتر دوج. 6 کوچکتر بیش از حد انتظار می چرخید، اما شکاف بین دوم و سوم سیاهچاله ای بود که 2256 بزرگتر با گشتاور بسیار بیشترش بهتر با آن برخورد می کرد.

Mom’s Coronet با یک واگن Coronet 1973 جایگزین شد، پدرم بعد از فوردهای قبلی چرخش جدی به سمت Mopars داشت. این عکس مربوط به سال 72 است، اما این تنها چیزی است که من پیدا کردم. اما تفاوت بسیار جزئی بود (n0 چوب تقلبی در مادران). من قبلاً خانه را ترک کرده بودم، اما اولین باری که بعد از ظاهر شدن آن به خانه آمدم و آن را برای رانندگی بردم، شگفت زده شدم. عملکرد آن به طور قابل توجهی بهتر از سال 65 بود، و به نظر می رسید LA 318 جدیدتر، اگر نه بیشتر، با وجود دموگ زدگی، به همان اندازه سخت می کشید. اما حمل و نقل بزرگترین شگفتی بود. این یکی بسیار متشکل‌تر احساس می‌کرد، و حتی فرمان هم اکنون کمی بازخورد داشت. ترمزهای دیسکی برقی به تصور کلی از رانندگی یک ماشین بسیار مدرن تر افزوده است.

نه، این خانواده من سوار بر اسب نیستند. اما این Zephyr برای چیزی که بعد از ده سال استفاده جایگزین دارت شد، یک زنگ مرده بسیار نزدیک است. دارت در آن زمان هنوز در شکل بسیار مناسبی بود، بدون زنگ زدگی و مانند همیشه محکم و سخت. اما پدرم بالاخره شکست خورد و اعتراف کرد که از تهویه مطبوع در مامان ’73 Coronet خوشش آمده است. تابستان های بالتیمور این کار را می کند، حتی با یک فرد خونسرد مانند او. بنابراین Zephyr، مجهز به چهار سرعته 2.3 لیتری (روی زمین) بین صندلی های سطلی واقعی و تهویه مطبوع جایگزین دارت شد.

این خودروی جالبی بود، زیرا آن (و همزاد فیرمونت آن) نزدیک‌ترین چیزی بود که به ولوو 240 ساخته شده بود. پلت فرم فاکس کار قابل توجهی بود که به زودی آن را از نزدیک بررسی خواهیم کرد و با چهار، چوب و فرمان دستی آن دقیقاً سریع نبود، اما یک ماشین هندلینگ بسیار سبک و خنثی بود که بسیار اروپایی‌تر از کرایه معمولی ساخته شده توسط دیترویت. همه ما فکر می‌کردیم که فاکتور تیرگی زیاد بود، اما این فقط با توشه پدرم همراه بود.

پدرم اکنون به یک مرد فورد بازگشته بود، و با خالی شدن سریع لانه خانواده، مادرم چیزی کوچکتر می خواست. یک واگن اسکورت 1981 یا 82 (نه چوبی) با 1.6 و اتوماتیک بسیار با عشق تازه کشف شده آمریکا به خودروهای کوچک در طول بحران دوم انرژی هماهنگ بود. من از ارزیابی کامل خود در مورد CC آینده صرف نظر می کنم، اما اجازه دهید بگوییم که این کار برای بازسازی شهرت روزافزون من به عنوان یک نفر از فورد مفید نخواهد بود. تقریباً مانند تمام اتومبیل‌های کوچک دیترویت، اسکورت بسیار معیوب شروع شد و در نهایت بدترین زگیل‌ها از بین رفتند و به اتومبیل‌های مناسب اما قابل استفاده در نیمه راه تبدیل شدند. متأسفانه، با توجه به رقابت ژاپن، این به اندازه کافی خوب نبود. ناف گفت فعلا.

پدرم در سال 1985 یا 1986 کاری کاملاً غیرمعمول انجام داد. او در واقع با من تماس گرفت تا توصیه من را برای یک ماشین جدید دریافت کند، البته تا زمانی که ماشین خانگی باشد. پاسخ آنی بود: ثور. سال نوری از دیترویت جلوتر بود، و این نسخه های اولیه با Vulcan 3.0 و اتوماتیک در واقع عاری از مشکلات بدنام 3.8 و گیربکس های بعدی بودند. این یک خودروی موفق بود و به حق می توان گفت که از آن زمان تا کنون کل کلاس Camcordia از آن ساخته شده است. سواری آرام و روان و در عین حال کنترل کننده بدی نیست. برای اولین بار این تعادل از دیترویت دور نشد. او آن را دوست داشت و خدمات بسیار خوبی به او داد. اما او دیگر تماس نگرفت و از من راهنمایی خواست. برو شکل

به نوعی توانستم پدرم را در تصمیم گیری برای ماشین بعدی مامان سهیم کنم. علیرغم احساسات شدید ضد وارداتی‌اش (او هنوز از اوپل شکننده و خدمات بدی که در فروشنده کاملاً بی‌علاقه بیوک دریافت می‌کرد هوشیار بود) من با او صحبت کردم که خودش را نشان دهد و یک سدان سیویک بخرد. من دقیقاً مطمئن نیستم کدام سال است، اما یکی از اینهاست. و او کاملاً عاشق آن شد. قرمز روشن بود و او آن را ماشین اسپرت خود نامید. بدون پرداختن به جزئیات ناخوشایند، اجازه دهید فقط بگویم که توانایی ذاتی او در برقراری رابطه با ماشین و مهارت های رانندگی مربوطه عمیقاً بر مهارت های پدرم سایه انداخته است. او دوست ندارد آن را بشنود، اما همینطور است. و او TTAC را نمی خواند. به هر حال، آن سیویک یکی از لذت های زندگی او بود و او همیشه مشتاق رانندگی آن بود. و کاملا قابل اعتماد بود.

تا سال 1993، انتخاب های بسیار آسانی برای پدرم وجود داشت که بتواند جایگزین ثور شود. اما به دلایلی غیرقابل توضیح، او اکنون به شرکتی روی آورد که من می خواستم از آن در دهه شصت خرید کند: جنرال موتورز. اما او برای خرید Skylark مناسب سی سال دیر منتظر ماند. وقتی با افتخار از بیوک جدیدش به من گفت، باورم نمی شد. بیایید بگوییم که هنوز در گاراژ است و این واقعیت که آن دو تا این مدت با یکدیگر زنده مانده اند یک معجزه کوچک است. او همیشه راننده ای بود که اعتماد به نفس ایجاد نمی کرد، و در سن نود سالگی، همه ما از اینکه فکر می کنیم او هنوز در این کار است می لرزیم. هیچ‌کدام از ما سال‌هاست که با او ارتباط برقرار نکرده‌ایم، مگر اینکه کاملاً ضروری باشد. حقیقت گاهی آزار دهنده است. شاید بیوک نشانه خوش شانسی او باشد.

یک روز چند سال پیش، پدرم هوندای مادرم را برای رانندگی برد و با یک کوپه جدید ساترن یون برگشت. و او برای سال‌ها از اینکه او از این موضوع ناراضی است بشنود. مطمئنم منظورش خوب بوده، اما…خب، احتمالاً بهتر است همین الان توقف کنم. آنها پیر هستند، و ما اینجا هستیم تا این واقعیت را جشن بگیریم که هر دو هنوز هم می توانند (نوعی) رانندگی کنند.

دیگر هرگز خودروهای جدیدی در این گاراژ قدیمی وجود نخواهد داشت. و علیرغم برخی از انتخاب های مشکوک، اتومبیل ها آنها را از زندگی بسیار کامل خود عبور دادند. بنابراین من همه آنها را جشن می‌گیرم و دلم برایشان تنگ خواهد شد، حتی یون و بیوک. احتمالاً حتی بیشتر از همه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *