نکات خرید ماشین

من سعی کردم یک شارژر بخرم و بدبختانه شکست خوردم

[ad_1]

فقط دعوامون شد

آن را خراش دهید. ما هنوز داشتیم دعوا می کردیم. این فقط آرامش متشنج بین رگبار شلیک خمپاره بود. من حتی به شما نمی گویم که سر چه چیزی دعوا می کردیم. موضوع آنقدر احمقانه بود که من و دوست دخترم را هر دو شبیه احمق های تمام عیار می کرد – مثل آن مواقعی که در یک برنامه تلویزیونی فریاد می زنید تا بزرگ شوید و “فقط بگو از قبل متاسفم!»

به جای انجام کاری که هر انسان منطقی انجام می دهد، فکر کردم که تنها شانس من برای آرامش فرار از امواج تیراندازی درام-رابطه است. کلیدهای شارژر این هفته را به همراه بخارسازم برداشتم و از خط مقدم فرار کردم تا دوباره جمع و جور شوم و عقلم را بازیابم.

این برای من – یا ما، واقعاً چیز جدیدی نیست. ما هر دو مردمی پرشور هستیم، حتی اگر اجدادمان از برخی از کلیشه‌ای‌ترین کشورهای اروپای غربی باشند.

در طول سال‌ها، یاد گرفته‌ام که خشم خود را کنترل کنم و یکی از روش‌های من این است که به یک رانندگی طولانی و در بزرگراه‌ها بروم، جایی که هول کردن عملاً غیرممکن است. پارکینگ‌ها نیز این اثر آرام‌بخش را ارائه می‌کنند، اما اوقاتی که من در مناطق خالی آسفالت می‌گذرانم معمولاً با قبوض تعمیر و/یا بازدید از پاسبان محلی همراه می‌شود که تایرهای هنوز چسبناک و نیمه مذاب من را بوی طولانی و عمیقی می‌دهد. مربوط به دست روی هود، بازرسی موتور گرم.

همچنین، این ماشین من نیست، بنابراین من در این عصر خاص برای درمان لایه برداری چرخ عقب نمی روم. درایو بزرگراه است.

حدود 20 دقیقه طول کشید تا از مسیر رانندگی من به بزرگراه 101 نوا اسکوشیا رسیدم که از هالیفاکس تا یارموث در انتهای جنوبی استان ادامه دارد. کروز کنترل تنظیم شد. من uConnect 8 اینچی را در حالت ناوبری قرار دادم. موسیقی خاموش شد – بیشتر به این دلیل که جوک باکس آیفون خود را در خانه رها کردم و تا حدودی به این دلیل که تنها چیزی که می‌خواستم بشنوم این بود که وقتی بخار با طعم وانیل را در جو پخش می‌کردم، هوا از پنجره نیمه باز سمت راننده عبور می‌کرد.

بالاخره توانستم «فضا» کنم و به اتفاقی که بین من و او افتاده بود فکر کنم. چطور می‌توانستم وضعیت را درست کنم، اما در عین حال شبیه یک فشار دهنده به نظر نرسیدم. با این حال، من همچنان عصبانی بودم و آخرین کاری که در آن لحظه می خواستم انجام دهم این بود که او را ببخشم. من مطمئن هستم که او هنوز هم در همان لحظه در خانه همان احساس را داشت.

بزرگراه 101 ترکیبی از بزرگراه با سرعت 100 کیلومتر در ساعت است که با محدوده های پایین تر در نزدیکی شهرها و سایر مناطقی که سقف سیاه باریک می شود، پراکنده شده است. همچنین کاملاً کشنده است زیرا تصادفات در طول 101 به دلیل عدم تقسیم بین دو جهت ترافیک در برخی مسیرها معمول و معمولاً غم انگیز است.

حتی با وجود اینکه ذهن من جای دیگری بود در حالی که کروز کنترل و سیستم خروج از خط دقیقاً همان کاری را که مهندسی شده بود انجام می‌دادند، من همچنان مراقب جاده‌های جلو و عقب بودم. به جای اینکه سرعت 120 یا 130 کیلومتر در ساعت را مانند 10 درصد بالا که معمولاً در این جاده انجام می دهند انجام دهم، سرعتم را روی 110 کیلومتر در ساعت تنظیم کردم تا مطمئن شوم که شارژر قرمز روشن توجه مانتی های گشت زنی را به خود جلب نمی کند.

من نزدیک به 100 کیلومتر (62 مایل) از خانه دور بودم که چیزی به سرم زد.

برای استانی با سیستم جاده‌ای که بودجه آن کم است، به یاد نمی‌آورم که در تمام طول رانندگی به یک دست‌انداز یا چاله برخورد کرده باشم. من می دانست از زمان شروع سفر به سلامت عقل، لاستیک‌های 19 اینچی چارجر را بر روی حداقل چند دوجین «نقایص جاده» متوسط ​​تا شدید رانندگی کردم، اما این کار را نکردم. یاد آوردن آنها هیچ تکانی عمده ای در صندلی از طریق چاله یا موجی بزرگ وجود نداشت. شارژر به سرعت حرکت کرد و هر چیزی را که جرأت می کرد ذهنم را از رانندگی و وضعیت مخمصه رابطه ای که در حال حاضر در آن قرار گرفتم دور کند، جذب کرد.

اینطور نبود که ماشین در روند رانندگی کاملاً شفاف باشد. برخلاف تویوتا آوالون، خودرویی که تقریباً برای همه شفاف است – از جمله راننده، مسافران و هرکس دیگری در خیابان که ممکن است نگاهی اجمالی به فلزی شبیه کمری آن بیاندازد – چارجر هنوز به اندازه کافی حضور داشت تا من را درگیر کند.

“لعنتی، من این ماشین را می خواهم.”

چی؟

آیا من فقط به این فکر کردم؟

من هرگز فکر نکرده ام که – هرگز – در ماشین مطبوعاتی. مطمئناً، من فکر کرده‌ام، “اگر در بازار کراس اوور/اسپرت/مینی ون/سدان خانوادگی/غیره بودم، این ماشینی است که می‌خواهم داشته باشم.” اما، نه یک بار – نه هرگز – فکر نکرده ام “من می خواهم این ماشین. برای من

سرم را خالی کردم، برگشتم و یک ساعت و نیم رانندگی کردم و به سمت خانه برگشتم، فوراً آنچه را که باید بگویم گفتم و به آنچه او نیاز داشت گوش دادم و شب را به رختخواب رفتم.


روز بعد مانند هر روز دیگر شروع شد – به جز این “تب” جدید باقی ماند. از جلو پنجره به چارجری که در خیابان من نشسته بود نگاه کردم.

“لعنتی، من واقعا این ماشین را می خواهم.”

باشه پس نه این ماشین. من یک V8 می خواهم. من دیفرانسیل عقب میخوام من چیزی می خواهم که این ماشین پیش بینی می کند می تواند خوب باشد.

من و دوست دخترم که برای روزمان آماده ایم، برای انجام وظایف به مرکز شهر می رویم. من نیاز به کوتاه کردن مو داشتم، زیرا شروع به کسب اعتبار ناخواسته هیپی کردم. او یک اسموتی می خواست.

موهای تازه کنده شده و اسموتی در دست، پرسید: «می‌خواهی برای مدتی بیشتر در مرکز شهر قدم بزنی؟»

جواب دادم: نه امروز نه. “من می خواهم به فروشنده دوج بروم.”


ما به تامین کننده محلی کالاهای خودرو از Auburn Hills رسیدیم. تعداد زیادی با مینی ون روی مینی ون، کامیون به کامیون، CUSW بر CUSW انباشته شده بود. ناوگان مطبوعاتی چارجر را پارک کردم و به داخل رفتم و فروشنده ای را در سمت مقابل نمایشگاه دیدم که مانند شاهینی که تازه طعمه ای را برای یک گلوله معمولی گذاشته بود، به فهرست موجودی کاروان های بزرگ و قوچ هایش نگاه می کرد.

به پشت سرش رفتم و زدم روی شانه اش. چرخید.

“سلام. آیا شارژر V8 دارید؟ من پرسیدم. وای، من قبلاً احساس می کردم فوق العاده آسیب پذیر هستم.

او با اخم گفت: «بگذار نگاه کنم،» احتمالاً فکر می‌کرد که دارم او را از زمان فروش خوب مینی‌ون و کامیون و جیپ دور می‌کنم.

ما چند شارژر دست دوم داریم، اما چیز جدیدی نیست.

“یکی نه؟”

“جواب منفی.”

او حتی سعی نکرد مرا سوار یک رم یا مینی ون یا جیپ کند – احتمالاً برای بهترین کار.


به محض اینکه به خانه رسیدم، یک خط خطی برای کامپیوتر ایجاد کردم تا تمام شارژرها را در شعاع 500 کیلومتری جستجو کند.

در کل شهر حتی یک شارژر وجود نداشت. هالیفاکس دارای سه فروشنده مجزای دوج است و هیچ یک از آنها شارژر نداشت. با این حال، یکی از آنها یک چلنجر V6 با گیربکس اتوماتیک داشت.

من مجبور شدم برای پیدا کردن اولین LX چهار درب در بین ها جستجو کنم. V6 دیگر. هرچه دورتر نگاه می کردم شارژرهای بیشتری ظاهر می شدند و همه آنها از V6 تغذیه می کردند. به جز یکی. 416 کیلومتر (258 مایل) دورتر بود. و سال 2014 بود.

همانطور که جک چند وقت پیش اشاره کرد، من مشتری نیستم. فروشنده مشتری واقعی خودروساز است. اگر فروشنده نمی خواهد شارژرهای V8 را ذخیره کند، آنها شارژرهای V8 را ذخیره نمی کنند.

همچنین مشکل‌تر نیز شده است زیرا هیچ‌کس در اینجا یک V8 خارج از پیکاپ نمی‌خرد و هر سه فروشنده در منطقه من فقط به فروشندگان حجمی اهمیت می‌دهند. علاوه بر این، زمان‌بندی آچار دیگری را وارد ترکیب می‌کند.

دانیل لابر، سخنگوی روابط عمومی محصول در ایمیلی گفت:این زمانی از سال است که ما از یک سال مدل به سال دیگر انتقال می‌دهیم… بنابراین اگر شارژرها در آن منطقه تمام شد، باید منتظر مدل‌های 2016 باشیم.»

با توجه به موارد فوق، من نمی توانم هیچ فروشنده ای را در اینجا ببینم که شارژرهای V8 را وارد کند – حتی برای سال 2016.

و این همان جایی است که من یا شکست می خورم یا برنده می شوم، بسته به دیدگاه شما: من مطلقاً از پرداخت بیش از 40000 دلار برای ماشینی که نمی توانم ابتدا آن را تست کنم، خودداری می کنم. من نیازی به رانندگی ندارم را ماشینی که می‌خواهم بخرم، اما قصد ندارم یک V6 برای تست درایو بگیرم، فرض کنید همه چیز با V8 بهتر خواهد شد و ده‌ها هزار دلار کاهش می‌دهد.

بنابراین، من اینجا بدون شارژر می نشینم و منتظر عرضه مدل سال 2016 هستم، امیدوارم یکی از فروشندگان اینجا یک شارژر V8 سفارش دهد تا بتوانم آن را مانند هر کس دیگری که به دنبال خرید یک ماشین جدید است، بچرخانم.

مال من خواهد بود در نهایت. خوشبختانه. شاید.



[ad_2]

Source link

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *